خزرم را فروختند
پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ق.ظ
بالم شکست ...بال و پرم را فروختند
چشمم به خواب رفت سرم را فروختند
ماه مرا به بند کشیدند ابرها
خورشید های شعله ورم را فروختند
افتاد صد گره به تمام امیدهام
صدها دعای پشت سرم را فروختند
من تاج و تخت و بخت ندارم ولی همان
شال طلایی کمرم را فروختند
نیم به باد رفته ای از نیمه خودم
بغض سواحل خزرم را فروختند
از هفت سوی فاجعه زخمی است بال من
رحمت به دردشان ..سپرم را فروختند
دیگر امید در دل تنگم نمانده است
ته مانده های مختصرم را فروختند
جاویدان رافی
چشمم به خواب رفت سرم را فروختند
ماه مرا به بند کشیدند ابرها
خورشید های شعله ورم را فروختند
افتاد صد گره به تمام امیدهام
صدها دعای پشت سرم را فروختند
من تاج و تخت و بخت ندارم ولی همان
شال طلایی کمرم را فروختند
نیم به باد رفته ای از نیمه خودم
بغض سواحل خزرم را فروختند
از هفت سوی فاجعه زخمی است بال من
رحمت به دردشان ..سپرم را فروختند
دیگر امید در دل تنگم نمانده است
ته مانده های مختصرم را فروختند
جاویدان رافی