نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

رقص زمین

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۱ ب.ظ

@javidanrafi


هوا ابری و باران در مصاف و باد در راه است

چه اوضاع عجیبی بختمان امروز کوتاه است 


به دریا داده دل را وحشت از طوفان و سرما نیست

چراغ خانه خاموش است و ماه قریه در چاه است


برعد ای اسمان _زخم دل این جاشوانی که 

نگاشان مرهم زخم تو در شبهای بی ماه است


به کوهی پشت دارد غیرت شیران ابادی

که طوفان پیش عزم مردهای قریه چون کاه است


پس از رقص زمین سرهای یاران برزمین دیدم

جنون رنج را در دامن این سرزمین دیدم 



هراس از دره کفتارها و شهر ماران نیست

هراس از اتش سرد زمستان پشت یک آه است


مزن خود را به خواب ابلیس ادم روی ادم کش

که هر جا ظالمی خفته است از تقدیر اگاه است


برعد ای اسمان خفته از دیروزها _وقتِ 

فرود اوردن شمشیر بر سرهای خودخواه است


دعا کردند و دستی برنیامد ...شیخ اما گفت

خدای خیل تیپا خورده با ما نیز همراه است!!


وزیر از اسب خود افتاد و وقت مرگ با خود گفت 

که این تاوان نقض اخرین فرمان یک شاه است!



#جاویدان_رافی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۰۸
ج. رافی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی