اگر چه زنده ماندن بی تو یک معضل نخواهد شد
شدم شکل معمایی که بی تو حل نخواهد شد
اگر پیغمبری هم شیوه روز و شبم باشد.
برایم آیه ای مانند تو منزل نخواهد شد ...
جاویدان رافی
اگر قاجار با روس اینچنین بی جا نمی کردند
تفاهم نامه موی تو را امضا نمی کردند
اگر خنجر به مویت گردنت را با گیوتینها
جدا از پیکرت آن چهره زیبا نمی کردند
اگر شمشیرهای خون کش قوم عرب در تو
مزامیر قرون را واجب الاجرا نمی کردند
دو تا چشم سیاه شاد و مستت در شب شمشیر
بساط اشک را در شوشتر برپا
نمی کردند
غم حجاج یوسف های جاهل را نمی خوردند
سر خون گریه ات بر دارها بالا نمی کردند
به مویت قیچی و از شاخه ات گل وا
نمی کردند
نشابوری ترین اواز ها در سینه می مردند
قبور شادیاخت را اگر پیدا نمی کردند
اگر ها و مگرهای فراوان مرهم من نیست
که آه بی اثر را کاشکی معنا نمی کردند
وطن ! والا پلنگ سرکش مغرور تن زخمی
اگر گل زخمهات این اشک را دریا
نمی کردند
هنوز اندازه هایت از حد خیاط بیرون بود
لباست را به قد دیگری همپا نمی کردند
پلنگی بود خوی مردمت مغرور و طغیانگر
قناعت به شکوه گربه ای رعنا نمی کردند
جاویدان رافی
*شادیاخ:یا شادکاخ ناحیه ای در نیشابور و .محل زندگی عطار نیشابوری که چندین سده محله و منطقه ای اباد بوده و احتمالا در قرن هفتم زلزله ای طومار ان را در هم پیچیده است...
ارش
کمانگیر
کمانگیران ایران ورطه ویران نمی خواهند
مرام روبهی مال شما شیران نمی خواهند
جهان مضطرب از رنج دستهای کبودت
غم نهان شده در عمق لایه های وجودت
ترانه ها ی فرو خورده رها شده در باد
هجوم وحشی تردید ها به بود و نبودت
زمین گرم پر از نفت زیر پای تو بر باد
رگان قلب تو سرشار از سکوت و برودت
برای رفتن از این شهر غم گرفته چه داری؟
به خواب رفته دو پایت شکسته بال صعودت!
خلاصه کرده نگاهت تمام زندگی ات را
درنگ مبهم رنج است بر فراز و فرودت
بگو نمی دمد آخر چرا به صور خود آیا
خدای ناظر نظاره رکوع و سجود ت...
جاویدان رافی
پ.ن:نظاره را مشدد بخوانید دوستان عزیزم... INSTAGRAM-@javidanrafi
یک رباعی قدیمی که هنوز تازه می زند چرا که سخن عشق تا هنوز تازه است...تاریخ و آنچه از سرگذشت انسان می شناسیم گواه ماست که هر جا عشق و محبت و دوستی بخش اعظم تظاهرات و مناسبات رفتاری جامعه را تشکیل داده ارامش و آسایش دست در دست هم روشنایی بخش تاریکای زندگی نوع انسان بوده است و هرجا عشق را فرو گذاشته ایم و از یاد برده ایم یگانگی را دوستی را و تمرکز بر اشتراکات قومی فرهنگی اجتماعی انسانی را به جای کوبیدن بر طبل ناخوش صدای تفاوتها و اختلافها ؛بدون شک باخته ایم کم آورده ایم و و در یک هم گرایی جمعی بر
نا همگرایی!عقوبت آن را در گسترش تفرقه های قومی ؛افزایش استرس و فشارهای روانی؛غلبه احساسات خام بدون پشتوانه بر عقلانیت تاریخی در حرکتهای جمعی و چه بسا فردی ؛کاهش اعتماد عمومی و امید به آینده و بسیار از این دست مواردی که شرح آن در این مختصر البته نگنجد پس داده ایم ...و امروز بیش از هر زمانی به دلایل مختلفی که خواننده فهیم خود از آن آگاه است نیازمند عشقیم و دوستی ؛محبت و یگانگی ...اتحاد و یکرنگی
کافی است چنین زیاده گویی نکنید
اینگونه عجیب چاره جویی نکنید
یک نکته کلید گنج خوش بودن هاست
در مصرف عشق صرفه جویی نکنید ...
بعد از تو ...
و بعد از تو من با خودم بد شدم
خودم ایستادم خودم رد شدم
زمین لرزه پر کرد روح مرا
دچار گسلهای ممتد شدم
اسیر ستیزه دچار جنون
مسلمان نگردیده مرتد شدم
تو رفتی و جاماند من از خودم
دو نیمه دو جان مجرد شدم
چنان سخت از ریشه دل تیشه خورد
که در زنده ماندن مردد شدم
وهرجا دلم خواست عاشق شود
خودم روبروی خودم سد شدم
تو رفتی ولی بغض من وا نشد
تو رفتی و من با خودم بد شدم ...
جاویدان رافی ...