نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

بین شب و موهای  رهای تو تضاد است

از بس که رها در بغل سرکش باد است

 

از بس که خدا قدر گرفتاری این دل

آزادی بسیار به موهای تو داده است

 

هرکس نظری روی تو را دیده به لبخند

معتاد خرابی است که در بند مواد است

 

این است که دلواپس موهای سیاهت

یا شهر خرابت شده بسیار زیاد است

 

چشم تو همان بتکده قوم ثمود است

موهات پریشانی پیشانی عاد است

 

دیگر پدر عشق درآمد پدرت خوب!

مانند لبت مادر این دهر نزاده است

 

با شیخ نگو ..بوسه حرام است و حلال است؟

فتواش رسیدن به تو در روز معاد است!

 

ای مرجع تقلید غزلهای لب من

 شاعر شدن از بوسه تو عین جهاد است

 

ای کاش مرا در بغلت خواب ببیند

آن کس که تو را در بغل باد نهاده است!



جاویدان رافی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۳۶
ج. رافی


و دفتر تلفن ؛اسم دختری که نبود

کنار دست دلم دست دیگری که نبود

  

و شب در آینه دنیا چقدر تاریک است

دو چشم بسته به یاد همان پری که نبود

 

هزار تا در بسته یکی یکی وا شد

و در زدم به دری که ...همان دری که نبود

 

پری پرید و پرش توی آسمان گم شد

به جا گذاشت جنون مصوری که نبود

 

سکوت حوصله میسوخت مرگ میخندید

به روزهای سیاه پر از پری که نبود

 

به راه افتادم آسمان ابری و بغض

و توی دستم گلهای پرپری که نبود

 

تو گفته بودی از مرگ تا تو راهی نیست

و حرفهای تو صد حیف سرسری که نبود

 

دوتا پرنده دو تا بال تا پریدن تا ..

پری نبود و تو جمع مکسری که نبود

 

و مرد رفت و خودش را به دار شب آویخت

ودست زد به ضریح مطهری که نبود

 

 

جاویدان رافی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۱۷
ج. رافی