نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشروطه» ثبت شده است

"مشروطه ام با صورتی زخمی"

 

بر دستهایم رفته تابوتی
از شوش تا بالای امجد را
که می کشد هر روز بر دوشم
تهران بی سردار اسعد را

تهران بی فاتح که غم دارد
از باغ فاتح تا شکار شیر
از زهر پیکان تا شب خرم
از زخم کاوه تا شب زنجیر

از گریه هر شوش در شیشه
از خواب هر خرگوش در طوفان
از ذلت هر موج در خشکی
از حسرت هر رقص در باران

از گشتن بیهوده در بلوار
تا گشتن بیهوده در لاله
از مردن بیهوده بر دیوار
تا کشتن بیهوده در چاله

از وعده های پوچ و چشم لوچ
از زهر های چشم و گوش کر
از این تریبونهای وحشی در
تهران پا در جنگ بی سنگر


بغض "بهار"م در وطن خواهی
شور "مصدق" در بد آوردن
دست"مظفرخان قاجاری"
در پوچهای ممتد آوردن

تندیسی از رنج "رضاخانم "
بر سر در میدان ازادی
وقتی حلالم کردی و رفتی
وقتی مرا از دست میدادی
 
یک دستخط_ بی مهر و امضایم
بر سینه تلخ بهارستان
از مجلس شورای ملی تا
تابوت ملی در مزارستان

این عاقبت میزاد آن أف را
بنداز بر هر صورتی تف را
امروز باید دید شاید باز
خشم پسرهای لیاخوف را

ستار مجروحم که ایران را
خونم که شستم هر خیابان را
در چشم های توپچی اشکم
افتادنم از پای تهران را

تیرم که در هر گوش شلیکم
خارم که از هر چشم بر پایم
شیرم که بی یال و دم افتادم
شورم که شیرین نیست رویایم

قندیل های روشن دردم
ناساز در سوز سمورستان
بر دستهای کهنه تابوتی
در رفت و آمد سوی گورستان

کابوس خندیدن به گور خویش
بر پله های سینما رکسم
من ان نگهبانم که خواب افتاد
هر شب در اتش زیست کانکسم

پشت سر من حرف بسیار است
با دشمنانی متحد  هر شب
تاریخِ مشکوکم به تحریفش
در دستهای معتضد هر شب
 
در خنده هایم غرق میکردم
بار هزاران کشتی از غم را
در من کسی هر روز قی می کرد
ترس از جهان بی تو باشم را

باید تو را هر روز در خواب و
بیداری ام تکرار می کردم
خوابت نمی برد و تو را هرشب
از خواب بد بیدار می کردم

ای شهریار شهر سنگستان
دنیا تو را مظنون صدا می کرد
معلوم شد اما نخواهد شد
محکوم... آنکه خون به پا می کرد

 ایران بعد از سینما رکسم
ترکم کنی آدم نخواهم شد
مشروطه ام با صورتی زخمی
از خوابهایت کم نخواهم شد...

 

 

#شهریار شهر سنگستان:از فریاد در تداوم :مهدی اخوان ثالث

 

 

 

#جاویدان_رافی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۱۴
ج. رافی