نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

و بعد از تو من با خودم بد شدم
خودم ایستادم خودم رد شدم


زمین لرزه پر کرد روح مرا
دچار گسلهای ممتد شدم


اسیر ستیزه دچار جنون
مسلمان نگردیده مرتد شدم


تو رفتی و جاماند من از خودم
دو نیمه دو جان مجرد شدم


چنان سخت از ریشه دل تیشه خورد
که در زنده ماندن مردد شدم


وهرجا دلم خواست عاشق شود
خودم روبروی خودم سد شدم


تو رفتی ولی بغض من وا نشد
تو رفتی و من با خودم بد شدم ...
..
.
جاویدان رافی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۱۴
ج. رافی

و دفتر تلفن ؛اسم دختری که نبود
کنار دست دلم دست دیگری که نبود


کنار ساحل و من قصه میزنم در او
دو چشم بسته به یاد همان پری که نبود


هزار تا در بسته یکی یکی وا شد
و در زدم به دری که ...همان دری که نبود


پری پرید و پرش توی آسمان گم شد
به جا گذاشت جنون مصوری که نبود


سکوت حوصله می سوخت مرگ می خندید
به روزهای سیاه پر از پری که نبود


به راه افتادم آسمان ابری و بغض
و توی دستم گلهای پرپری که نبود


تو گفته بودی از مرگ تا تو راهی نیست
و حرفهای تو صد حیف سرسری که نبود


دوتا پرنده دو تا بال تا پریدن تا ..
پری نبود و تو جمع مکسری که نبود


و مرد رفت و خودش را به دار شب آویخت
ودست زد به ضریح مطهری که نبود

 

جاویدان رافی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۰۹
ج. رافی