جهان مضطرب از رنج دستهای کبودت
غم نهان شده در عمق لایه های وجودت
ترانه ها ی فرو خورده رها شده در باد
هجوم وحشی تردید ها به بود و نبودت
زمین گرم پر از نفت زیر پای تو بر باد
رگان قلب تو سرشار از سکوت و برودت
برای رفتن از این شهر غم گرفته چه داری؟
به خواب رفته دو پایت شکسته بال صعودت!
خلاصه کرده نگاهت تمام زندگی ات را
درنگ مبهم رنج است بر فراز و فرودت
بگو نمی دمد آخر چرا به صور خود آیا
خدای ناظر نظاره رکوع و سجود ت...
جاویدان رافی
پ.ن:نظاره را مشدد بخوانید دوستان عزیزم... INSTAGRAM-@javidanrafi