نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شجاع» ثبت شده است

بالم شکست ...بال و پرم را فروختند
چشمم به خواب رفت سرم را فروختند


ماه مرا به بند کشیدند ابرها
خورشید های شعله ورم را فروختند


افتاد صد گره به تمام امیدهام
صدها دعای پشت سرم را فروختند


من تاج و تخت و بخت ندارم ولی همان
شال طلایی کمرم را فروختند

نیم به باد رفته ای از نیمه خودم
بغض سواحل خزرم را فروختند

از هفت سوی فاجعه زخمی است بال من
رحمت به دردشان ..سپرم را فروختند

دیگر امید در دل تنگم نمانده است
ته مانده های مختصرم را فروختند


جاویدان رافی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۰:۵۹
ج. رافی

لب تو تیر بار بوسه ...چشات 

نیزه واسه شکار صد اهو 

مردم از بس مسلحی میگن 

نیکلاس کیجو میبری از رو 


طعم گیلاس داره رنگ لبات

بوی آویشن و انار میده 

موهاتو وا که می کنی به اتاق 

حس و حال بنفشه زار میده 


من یه تابوت خالی ام وقتی 

 زندگیم بی تو مردگی میشه 

عشق با تو دوندگی داره.. 

زندگی با تو زندگی میشه .


دونه های اناره رو لبهات

وقتی تو صحن باغ می خندی 

دندونات قند یزده.  قندونو 

وقتی وا می کنی و می بندی


چتر دست تو زیر بارونم 

توی پسکوچه های شهر حسود 

وقتی مردم  نگات می کردن 

هیچکس مثل من  حسود نبود


بغض سیگارهای بهمن رو 

می شکنم بی تو روی این سکو

پاشو از خواب دختر قصه

شعر تازه بخون برام و بگو  


بگو از عشق بی بهاِنه بگو 

 از بلندای عاشقانه بگو 

توی قلبم سیگارو خاموش کن 

گریه کن تو خودت ترانه بگو 


دست دژخیم دشمن مردم 

تو گوش خنده هات چک زده تا 

یادمون باشه اون که می خنده

توی کوچه مارو کتک زده تا...


رویامونو الک دولک بکنن  

دشتهامونو پر ترک بکنن

هرجا خواستیم  به عشق تکیه کنیم

به من و تو سه باره شک بکنن


آه ای مادر زمین دستم 

به جنون شکست الوده اس

قله هایی که فتحمون کردن

ارتفاعات پست الوده اس 


آه ای مادر زمین تلخم 

بغضهای سهندمو قی کن

خواب کرمان هنوز آشفته است 

لطفعلی خان زندمو قی کن


خوابای خیس تلخمون تا صبح

وحشت از انفجار موشک بود 

بهترین خاطرات بچگیمون

دفن چشمای یک عروسک بود 


مال اینجا و اونجا نیستی تو 

سرزمین نه... زمینو رامت کن

توی جغرافیا نمی گنجی 

کل تاریخ رو به نامت کن 

 


اگه عاشق نموندم و نشدم 

منو با یک ستاره تاخت بزن 

سنگو بردار و گریه کن الکی 

تو سر هر کسی که باخت بزن ...



تو دژ بی نفوذ کرمانی 

نه یه شهر خراب جنده شده 

دیگه این دفعه کم نمیارم 

لطفعلی خان زند زنده شده 


جاویدان رافی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۴:۲۴
ج. رافی