۱۷۵
يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۹ ق.ظ
این غزل تقدیم می شود به ۱۷۵ پرستوی بسته بال
با بالهای بسته پرستو که پر کشید
تا آسمان خدا خط شق القمر کشید
در تو هزار شط خطر خورده خواب کرد
با من هزار پای گریز از خطر کشید
سی سال... سرد،خسته و تنها رها شدی
تا کاسه های صبر خدا نیز سر کشید
این سالها چقدر برای تو مادرت
چشمی به راه آمدنت پشت در کشید
شب را به پلک خیس سحر گاه چاره کرد
خون خورد و آه از دل خونین جگر کشید
تلفیق عشق و حسرت و اندوه ودرد بود
آهی که از عمیق دل خود پدر کشید
_"این سالها که خانه نبودی عزیز من
دنیا برای عشق تو نقشی دگر کشید
آن شاخه بلند که ما را فسانه بود
خود را به دیده بانی امر تبر کشید
بس ریشه های تازه در این باغ خشک شد
چندین گیاه هرزه در این باغ بر کشید_
پروردگار در دل شاعر قرار را
هم وامدار چشم ترت در سفر کشید
در معرض هجوم چوباران گلوله ها
نقش تو را برای همیشه سپر کشید
..باران گرفت.. پنجره ها را نگاه کرد
دیوار را کنار زد و نقش در کشید
کانال های خسته هور العظیم را
لیلانه در جزایر مجنون.. گذر کشید
از شانه های بی سر نخل جنوب گفت
بر شانه های خسته چزابه سر کشید
بایاد آبهای شمال از جنوب خواند
در چشم آبهای جنوب از خزر کشید
این شعر نامه ای ست که خود را نوشته است
رنج رسیدنش به تو را نامه بر کشید
خوش آمدی کبوتر پر بسته حرم
با تو تمام هستی این خانه... پر کشید
"جاویدان رافی"
۹۴/۰۳/۲۴