نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

نیروانایم و بودا کنمت...

غزل ایینه این روح مکدر شده است

عرصه ی سخن بسی تنگ است
و عرصه ی معنی بسی فراخ

از سخن، پیش تر آ
تا فراخی بینی
و عرصه بینی
هنوز ما را اهلیت گفت نیست
کاش اهلیت شنودن بودی...

"شمس تبریزی/مقالات

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فراق دوری سکوت عشق فراموش شده اتش خاموش شده» ثبت شده است


کوچه بگذار تماشا کنمت بعد برو 

خوب در خاطره برپا کنمت بعد برو 

 

زاده شهر جنون شمس اساطیری من 

صبر کن حل معما کنمت بعد برو 

 

میروی دلهره میریزد از این ثانیه ها 

نیروانایم و بودا کنمت بعد برو 

 

صبر کن تا که در اعماق کویری خودم 

مثل یک غنچه شکوفا کنمت بعد برو 

 

تا بیایی همه ثانیه ها بیکارند 

خوب بگذار تماشا کنمت بعد برو 

 

جاویدان رافی ۱۳۸۱    

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۹
ج. رافی


با احترام به زنده یاد "حسین منزوی"

 

 

"اینک این من سر به سودای پریشانی نهاده  

داغ نامت را نشان کرده به پیشانی نهاده  

گریه ام را میخورم زیرا که میترسم زباران  

مثل برجی خسته برجی رو به ویرانی نهاده" 

 

 

 

 <<>>  

بغض گلوگیری نشست امشب ،تاخورده در عمق گلوی من 

 یک برج وحشت کرده از باران ،در اینه در روبروی من  

 

دارم تماشا میکنم خود را،گم گشته در مردی مه الوده  

گم گشته در فصلی که خواهد شد،پاییز زرد ارزوی من  

 

پاییز فصل زرد غم انگیز ،حتما کسی امروز خواهد مرد 

 بر شانه های خسته باران ,بر دست های بی وضوی من  

 

دیوار پشت شانه دیوار, نه!هیچ چشمی هم نخواهد دید 

 اعدام سرد این دقایق را در صبحگاه فتنه جوی من 

 

 روزی فرا خواهد رسید انشب،ایینه هم فرصت نخواهد داد  

چون صاعقه اوار خواهد شد هفت اسمان ایینه روی من  

 

باید کسی امشب به پا خیزد قدری جنون در کاسه ای ریزد  

در کوچه های ساکت این شهر ،چون سایه ای در جستجوی من  

 

یکبار دیگر گریه اش را خورد مثل گلی بر ماسه ها پژمرد  

یک برج روکرده به ویرانی ،در اینه در روبروی من!  

                                                                                     جاویدان رافی خرداد ۱۳۸۳


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۵
ج. رافی